وصیت نامه شهید عباس بابائی

وصیت نامه شهید عباس بابائی
وصیت نامه اول
( بسم الله الرحمن الرحیم )
همسرم ! راه خدا را انتخاب کن که جز این راه دیگری برای خوشبختی وجود ندارد
. . . ملیحه جان همانطوری که میدانی احترام مادر واجب است . اگر انسان کوچکترین ناراحتی داشته باشد اولین کسی که سخت ناراحت می شود مادراست که همیشه به فکر فرزند یعنی جگرگوشه اش می باشد. . .
. . . ملیحه جان اگر مثلا نیم ساعتی فکر کردی راجع به موضوعی هرگز به تنهایی فکر نکن حتما از قرآن مجید و سخنان پیامبران - امامان استفاده کن و کمک بگیر- نترس هر چه می خواهی بگو. البته درباره هر چیزی اول فکر کن . هر چه که بخواهی در قرآن مجید هست مبادا ناراحت باشی همه چیز درست می شه ولی من می خواهم که همیشه خوب فکر کنی . مثلا وقتی یک نفر به تو حرفی می زند زود ناراحت نشو درباره اش فکر کن ببین آیا واقعا این حرف درسته یا نه . البته بوسیله ایمانی که به خدا داری.
ملیحه جان به خدا قسم مسلمان بودن تنها فقط به نماز و روزه نیست البته انسان باید نماز بخواند و روزه هم بگیرد . اما برگردیم سرحرف اول اگر دوستت تو را ناراحت کرد بعد پشیمان شد و به تو سلام کرد و از تو کمک خواست حتما به او کمک کن . تا میتونی به دوستانت کمک کن و به هر کسی که می شناسی و یا نمی شناسی خوبی کن. نگذار کسی از تو ناراحت بشه و برنجه.
هر کسی که به تو بدی می کند حتما از او کناره بگیر و اگر روزی از کار خودش پشیمون شد از او ناراحت نشو. هرگز بخاطر مال دنیا از کسی ناراحت نشو.
ملیحه جون در این دنیا فقط پاکی، صداقت ،ایمان ، محبت به مردم ، جان دادن در راه وطن ، عبادت باقی می ماند. تا می تونی به مردم کمک کن . حجاب ، حجاب را خیلی زیاد رعایت کن . اگه شده نان خشک بخور ولی دوستت ، فامیلت را که چیزی نداره، کسی که بیچاره است او را از بدبختی نجات بده. تا میتونی خیلی خیلی عمیق درباره چیزی فکر کن. همیشه سنگین باش. زود از کسی ناراحت نشو از او بپرس که مثلا چرا اینکار را کردی و بعد درباره آن فکر کن و تصمیم بگیر. . .
. . . ملیحه به خدا قسم به فکر تو هستم ولی می گویم شاید من مردم باید ملیحه ام همیشه خوشبخت باشد . هرگز اشتباه فکر نکند . همیشه فقط راه خدا را انتخاب بکند . چون جز این راه راه دیگری برای خوشبختی وجود ندارد .
ملیحه باید مجددا قول بدهی که همیشه با حجاب باشی . همیشه با ایمان باشی . همیشه به مردم کمک کنی . به همه محبت کنی . در جوانی پاک بودن شیوه پیغمبری است و راه خداست . . .
. . . اگه می خواهی عباس همیشه خوشحال باشد باید به حرفهایم گوش کنی . ملیحه هرچقدر میتونی درس بخون . درس بخون درس بخون . خوب فکر کن . به مردم کمک کن . کمک کن خوب قضاوت کن . همیشه از خدا کمک بخواه . حتما نماز بخون . راه خدا را هرگز فراموش نکن . . .
. . . همیشه بخاطرت این کلمات بسیار شیرین و پر ارزش را بسپار « کسی که به پدر و مادرش احترام بگذارد ، یعنی طوری با آنها رفتار کند که رضایت آنها را جلب نماید ، همیشه پیش خداوند عزیز بوده و در زندگی خوشبخت خواهد بود . . .
ملیحه مهربانم هروقت نماز میخونی برام دعا کن .
وصیت نامه دوم
بسم الله الرحمن الرحيم
انا لله و انا اليه راجعون
خدايا ، خدايا ، تو را به جان مهدي (عج) تا انقلاب مهدي (عج) خميني را نگهدار . به خدا قسم من از شهدا و خانواده شهدا خجالت مي کشم وصيت نامه بنويسم . حال سخنانم را براي خدا در چند جمله انشاالله خلاصه مي کنم .
خدايا مرگ مرا و فرزندان و همسرم را شهادت قرار بده .
خدايا ، همسر و فرزندانم را به تو مي سپارم .
خدايا ، در اين دنيا چيزي ندارم ، هرچه هست از آن توست .
پدر و مادر عزيزم ، ما خيلي به اين انقلاب بدهکاريم .
عباس بابايي
22/4/61
21 ماه مبارک رمضان
####################################################################
وصیتنامه ی شهید حاج محمد ابراهیم همت

به تاریخ 19/10/59 شمسی ساعت 10:10 شب چند سطری وصیت نامه می نویسم : هر شب ستاره ای را به زمین می کشند و باز این آسمان غمزده غرق ستاره است ، مادر جان می دانی تو را بسیاردوست دارم و می دانی که فرزندت چقدر عاشق شهادت و عشق به شهیدان داشت. مادر، جهل حاکم بر یک جامعه انسانها را به تباهی می کشد و حکومت های طاغوت مکمل های این جهل اند و شاید قرنها طول بکشد که انسانی از سلاله پاکان زائیده شود و بتواند رهبری یک جامعه سر در گم و سر در لاک خود فرو برده را در دست گیرد و امام تبلور ادامه دهندگان راه امامت و شهامت و شهادت است. مادرجان، به خاطر داری که من برای یک اطلاعیه امام حاضر بودم بمیرم ؟ کلام او الهام بخش روح پرفتوح اسلام در سینه و وجود گندیده من بوده و هست. اگر من افتخار شهادت داشتم از امام بخواهید برایم دعا کنند تا شاید خدا من روسیاه را در درگاه با عظمتش به عنوان یک شهید بپذیرد ؛ مادر جان من متنفر بودم و هستم از انسانهای سازش کار و بی تفاوت و متاسفانه جوانانی که شناخت کافی از اسلام ندارند و نمی دانند برای چه زندگی می کنند و چه هدفی دارند و اصلا چه می گویند بسیارند. ای کاش به خود می آمدند. از طرف من به جوانان بگوئید چشم شهیدان و تبلور خونشان به شما دوخته است بپاخیزید و اسلام را و خود را دریابید نظیر انقلاب اسلامی ما در هیچ کجا پیدا نمی شود نه شرقی - نه غربی؛ اسلامی که : اسلامی ... ای کاش ملتهای تحت فشار مثلث زور و زر و تزویر به خود می آمدند و آنها نیز پوزه استکبار را بر خاک می مالیدند. مادر جان، جامعه ما انقلاب کرده و چندین سال طول می کشد تا بتواند کم کم صفات و اخلاق طاغوت را از مغز انسانها بیرون ببرد ولی روشنفکران ما به این انقلاب بسیار لطمه زدند زیرا نه آن را می شناختند و نه باریش زحمت و رنجی متحمل شده اند از هر طرف به این نو نهال آزاده ضربه زدند ولی خداوند، مقتدر است اگر هدایت نشدند مسلما مجازات خواهند شد . پدر و مادر ؛ من زندگی را دوست دارم ولی نه آنقدر که آلوده اش شوم و خویشتن را گم و فراموش کنم علی وار زیستن و علی وار شهید شدن, حسین وار زیستن و حسین وار شهید شدن را دوست می دارم شهادت در قاموس اسلام کاریترین ضربات را بر پیکر ظلم، جور،شرک و الحاد میزند و خواهد زد. ببین ما به چه روزی افتاده ایم و استعمار چقدر جامعه ما را به لجنزار کشیده است ولی چاره ای نیست اینها سد راه انقلاب اسلامیند ؛ پس سد راه اسلام باید برداشته شودند تا راه تکامل طی شود مادر جان به خدا قسم اگر گریه کنی و به خاطر من گریه کنی اصلا از تو راضی نخواهم بود. زینب وار زندگی کن و مرا نیز به خدا بسپار ( اللهم ارزقنی توفیق الشهادة فی سبیلک) .
و السلام؛
محمد ابراهیم همت
#####################################################################
وصیت نامه شهید محمد جهان آرا



از روزی که جنگ آغاز شد تا لحظه ای که خرمشهر سقوط کرد یک ماه بطور مداوم کربلا را می دیدم. «ربنا افرغ علینا صبرا و ثبت اقدامنا و انصرنا علی القوم الکافرین».
تو را شکر می گیوم که شربت شهادت این گونه راه رسیدن انسان به خودت را به من بنده ی فقیر و حقیر و گناهکار خود ارزانی داشتی.
من برای کسی وصیتی ندارم ولی یک مشت درد و رنج دارم که بر این صفحه ی کاغذ می خواهم همچون تیری بر قلب سیاه دلانی که این آزادی را حس نکرده اند و بر سر اموال این دنیا ملتی را، امتی را و جهانی را به نیستی و نابودی می کشانند، فرو آورم.
خداوندا! تو خود شاهدی که من تعهد این آزادی را با گذراندن تمام وقت و هستی خویش ارج نهادم. با تمام دردها و رنج هایی که بعد از انقلاب بر جانم وارد شد صبر و شکیبایی کردم ولی این را می دانم که این سران تازه به دوران رسیده، نعمت آزادی را درک نکرده اند چون دربند نبوده اند یا در گوشه های تریاهای پاریس، لندن و هامبورگ بوده اند و یا در ...
ولی تو ای امام و ای عصاره ی تاریخ بدان که با حرکتت، حرکت اسلام را در تاریخ جدید شروع کردی و آزادی مستضعفان جهان را تضمین کردی. ولی ای امام کیست که این همه رنجها و دردهای تو را درک کند؟! کیست که دریابد لحظه ای کوتاهی از این حرکت به هر عنوان، خیانتی به تاریخ انسانیت و کلیه انسان های حاغضر و آینده تاریخ می باشد؟
ای امام! من به عنوان کسی که شاید کربلای حسینی را در کربلای خرمشهر دیده ام سخنی با تو دارم که از اعماق جانم و از پرپر شدن جوانان خرمشهری برمی خیزد و آن، این است؛
ای امام! از روزی که جنگ آغاز شد تا لحظه ای که خرمشهر سقوط کرد من یک ماه بطور مداوم کربلا را می دیدم هر روز که حمله ی دشمن بر برادران سخت می شد و فریاد آنها بی سیم را از کار می انداخت و هیچ راه نجاتی نبود به اتاق می رفتم، گریه را آغاز می کردم و فریاد می زدم ای رب العالمین بر ما مپسند ذلت و خواری را.
#####################################################################
بخشی از وصیتنامه سردار شهید حاج عبدالحسین برونسی
من با چشم باز این را پیموده ام و ثابت قدم مانده ام؛ امیدوارم این قدمهایی که در راه خدا برداشته ام، خداوند آنها را قبول درگاه خودش قرار دهد و ما را از آتش جهنم نجات دهد.
فرزندانم، خوب به قرآن گوش کنید و این کتاب آسمانی را سرمشق زندگیتان قرار بدهید. باید از قرآن استمداد کنید و باید از قرآن مدد بگیرید و متوسل به امام زمان(عج) باشید. همیشه آیات قرآن را زمزمه کنید تا شیطان به شما رسوخ پنهانی نکند.
ای مردم نادان، ای مردمی که شهادت برای شما جا نیفتاده است در اجتماع پیشرو باید در باره شهیدان کلمه اموات از زبانها و از اندیشه ها ساقط شود و حیات آنان با شکوه تجلی نماید«وبل احیاء عند ربهم یرزقون». فرماندهی برای من لطف نیست، گفتند این یک تکلیف شرعی است، باید قبول بکنید و من براساس«اطیعو الله و اطیعو الرسول و اولی الامر منکم» قبول کردم. مسلما در راه امر به معروف و نهی از منکر از مردم نادان زیان خواهید دید، تحمل کنید و بر عزم راسختان پایدار باشید.
#####################################################################
رهبر بزرگوار در ضمن بيان نخستين خاطره هاى زندگى خود از وضع و حال زندگى خانواده شان چنين مى گويند:
«پدرم روحانى معروفى بود، امّا خيلى پارسا و گوشه گير... زندگى ما به سختى مى گذشت. من يادم هست شب هايى اتفاق مى افتاد که در منزل ما شام نبود! مادرم با زحمت براى ما شام تهيّه مى کرد و... آن شام هم نان و کشمش بود.»
امّا خانه اى را که خانواده سيّد جواد در آن زندگى مى کردند، رهبر انقلاب چنين توصيف مى کنند:
«منزل پدرى من که در آن متولد شده ام، تا چهارـ پنج سالگى من، يک خانه 60 ـ 70 مترى در محّله فقير نشين مشهد بود که فقط يک اتاق داشت و يک زير زمين تاريک و خفه اى! هنگامى که براى پدرم ميهمان مى آمد (و معمولاً پدر بنا بر اين که روحانى و محل مراجعه مردم بود، ميهمان داشت) همه ما بايد به زير زمين مى رفتيم تا مهمان برود. بعد عدّه اى که به پدر ارادتى داشتند، زمين کوچکى را کنار اين منزل خريده به آن اضافه کردند و ما داراى سه اتاق شديم.»
رهبرانقلاب از دوران کودکى در خانواده اى فقير امّا روحانى و روحانى پرور و پاک و صميمي، اينگونه پرورش يافت و از چهار سالگى به همراه برادر بزرگش سيد محمد به مکتب سپرده شد تا الفبا و قرآن را ياد بگيرند. سپس، دو برادر را در مدرسه تازه تأسيس اسلامى «دارالتعّليم ديانتى» ثبت نام کردند و اين دو دوران تحصيل ابتدايى را در آن مدرسه گذراندند.
درباره انگيزه ورود به حوزه علميه و انتخاب راه روحانيت مى گويند:

ايشان کتب ادبى ار قبيل «جامع المقدمات»، «سيوطى»، «مغنى» را نزد مدرّسان مدرسه «سليمان خان» و «نوّاب» خواند و پدرش نيز بر درس فرزندانش نظارت مى کرد. کتاب «معالم» را نيز در همان دوره خواند. سپس «شرايع الاسلام» و «شرح لمعه» را در محضر پدرش و مقدارى را نزد مرحوم «آقا ميرزا مدرس يزدى» و رسائل و مکاسب را در حضور مرحوم حاج شيخ هاشم قزوينى و بقيه دروس سطح فقه و اصول را نزد پدرش خواند و دوره مقدمات و سطح را بطور کم سابقه و شگفت انگيزى در پنچ سال و نيم به اتمام رساند. پدرش مرحوم سيد جواد در تمام اين مراحل نقش مهّمى در پيشرفت اين فرزند برومند داشت. رهبر بزرگوار انقلاب، در زمينه منطق و فلسفه، کتاب منظومه سبزوار را ابتدا از «مرحوم آيت الله ميرزا جواد آقا تهرانى» و بعدها نزد مرحوم «شيخ رضا ايسى» خواندند.

«به مشهد رفتم و خداى متعال توفيقات زيادى به ما داد. به هر حال به دنبال کار و وظيفه خود رفتم. اگر بنده در زندگى توفيقى داشتم، اعتقادم اين است که ناشى از همان بّرى «نيکى» است که به پدر، بلکه به پدر و مادر انجام داده ام». آيت الله خامنه اى بر سر اين دو راهى، راه درست را انتخاب کردند. بعضى از اساتيد و آشنايان افسوس مى خوردند که چرا ايشان به اين زودى حوزه علميه قم را ترک کردند، اگر مى ماندند در آينده چنين و چنان مى شدند!... امّا آينده نشان داد که انتخاب ايشان درست بوده و دست تقدير الهى براى ايشان سر نوشتى ديگر و بهتر و والاتر از محاسبات آنان، رقم زده بود. آيا کسى تصّور مى کرد که در آن روز جوان عالم پراستعداد 25 ساله، که براى رضاى خداوند و خدمت به پدر و مادرش از قم به مشهد مى رفت، 25 سال بعد، به مقام والاى ولايت امر مسلمين خواهد رسيد؟! ايشان در مشهد از ادامه درس دست برنداشتند و جز ايام تعطيل يا مبازره و زندان و مسافرت، به طور رسمى تحصيلات فقهى و اصول خود را تا سال 1347 در محضر اساتيد بزرگ حوزه مشهد بويژه آيت الله ميلانى ادامه دادند. همچنين ازسال 1343 که در مشهد ماندگار شدند در کنار تحصيل و مراقبت از پدر پير و بيمار، به تدريس کتب فقه و اصول و معارف دينى به طلـّاب جوان و دانشجويان نيز مى پرداختند.

«از سال 48 زمينه حرکت مسلحانه در ايران محسوس بود. حساسيّت و شدّت عمل دستگاههاى جارى رژيم پيشين نيز نسبت به من، که به قرائن دريافته بودند چنين جريانى نمى تواند با افرادى از قبيل من در ارتباط نباشد، افزايش يافت. سال 50 مجدّداً و براى پنجمين بار به زندان افتادم. برخوردهاى خشونت آميز ساواک در زندان آشکارا نشان مى داد که دستگاه از پيوستن جريان هاى مبارزه مسلـّحانه به کانون هاى تفـّکر اسلامى به شدّت بيمناک است و نمى تواند بپذيرد که فعاليّـت هاى فکرى و تبليغاتى من در مشهد و تهران از آن جريان ها بيگانه و به کنار است. پس از آزادى، دايره درسهاى عمومى تفسير و کلاسهاى مخفى ايدئولوژى و... گسترش بيشترى پيدا کرد».
که آن شرايط را ديده اند، قابل فهم است». پس از آزادى از زندان، به مشهد مقدس برگشتند و باز هم همان برنامه و تلاش هاى علمى و تحقيقى و انقلابى ادامه داشت. البته ديگر امکان تشکيل کلاسهاى سابق را به ايشان ندادند.

٭ پايه گذارى «حزب جمهورى اسلامى» با همکارى و همفکرى علماى مبارز و هم رزم خود: شهيد بهشتى، شهيد باهنر، هاشمى رفسنجانى و... دراسفند 1357.
٭ معاونت وزارت دفاع در سال 1358.
٭ سرپرستى سپاه پاسداران انقلاب اسلامى، 1358.
٭ امام جمعه تهران، 1358.
٭ نماينده امام خميني«قدّس سرّه» در شوراى عالى دفاع ، 1359.
٭ نماينده مردم تهران در مجلس شوراى اسلامى، 1358.
٭ حضور فعّال و مخلصانه در لباس رزم در جبهه هاى دفاع مقدس، در سال 1359 با شروع جنگ تحميلى عراق عليه ايران و تجاوز ارتش متجاوز صّدام به مرزهاى ايران؛ با تجهيزات و تحريکات قدرت هاى شيطانى و بزرگ ازجمله آمريکا و شوروى سابق.
٭ ترور نافرجام ايشان توسط منافقين در ششم تيرماه 1360 در مسجد ابوذر تهران.
٭ رياست جمهورى؛ به دنبال شهادت محمد على رجايى دومّين رئيس جمهور ايران، آيت الله خامنه اى در مهر ماه 1360 با کسب بيش از شانزده ميليون رأى مردمى و حکم تنفيذ امام خمينى (قدس سره) به مقام رياست جمهورى ايران اسلامى برگزيده شدند. همچنين از سال 1364 تا 1368 براى دوّمين بار به اين مقام و مسؤوليت انتخاب شدند.
٭ رياست شوراى انقلاب فرهنگ، 1360.
٭ رياست مجمع تشخيص مصلحت نظام، 1366.
٭ رياست شوراى بازنگرى قانون اساسى، 1368.
٭ رهبرى و ولايت امّت، که از سال 1368، روز چهاردهم خرداد پس از رحلت رهبر کبيرانقلاب امام خمينى (قدس سره) توسط مجلس خبرگان رهبرى به اين مقام والا و مسؤوليت عظيم انتخاب شدند، و چه انتخاب مبارک و درستى بود که پس از رحلت امام راحل، با شايستگى تمام توانستند امّت مسلمان ايران، بلکه مسلمانان جهان را رهبرى نمايند.
یادواره سردار شهید طالعی و 57 پاسدار شهید سلماس برگزار شد
سلماس، ارومیه - یادواره سرداران شهید علیرضا طالعی فرمانده تیپ 2 اباعبدالله الحسین (ع) و قربانعلی ابراهیمی فرمانده اطلاعات و عملیات این تیپ به همراه 56 پاسد
زندگي نامه سردار سرتيپ دوم پاسدار شهيد حاج عليرضا طالعي دومین فرمانده شهید لشکر دوم همیشه پیروز ابا عبدالله الحسین (ع)بعد از شهادت سردار شهید حاتج محمد حنفیه درستی
هيچ چشم اندازي زيباتر و با شكوهتر از منظره وسيع گلستان بزرگ مردان شهيد نيست كه جلاي ديده و صفاي جان است. مرداني كه در هر نقطه ي وجودشان سايه ساري مطبوع براي آرميدن دلخستگان وجود دارد. چشمه سارهايي كه قادرند روح تشنه هر تشنه كامي را سيراب كنند.
يكي از اين اسوه هاي ماندگار تاريخمان سردار سرتيپ پاسدار شهيد حاج عليرضا طالعي بعد از شهادت سردار شهید حاج محمد حنفیه درستی فرمانده تيپ دوم اباعبدالله الحسين (ع) لشكر 3 نيروي مخصوص حمزه است. سردار سرتيپ پاسدار شهيد حاج عليرضا طالعي در نخستين روز فروردين ماه سال 1342 در شهرستان سلماس در يك خانواده مذهبي و متدين به دنيا آمد. خانواده اش از فرط عشق و علاقه به امام علي ابن موسي الرضا (ع) و تقارن تولد ايشان با سالروز شهادت امام رضا (ع) او را " عليرضا ناميدند.
وي پس از گذراندن دوران شيرين و رويائي كودكي قدم در راه تحصيل گذاشت و مقطع دبستان را در شهرستان سلماس با علاقه فراوان شروع كرد. بعد از اتمام دوره ابتدائي در دوره راهنمائي مشغول تحصيل شد و پله پله مراحل كمال و مدارج علمي را با كاميابي گذراند. خوشروئي، ادب، شجاعت، جوانمردي و امين بيت المال از خصوصيات اخلاقي اين شهيد بزرگوار بود و سخنانش همواره بوي بندگي و ايثار مي داد. در تربيت ديني اوليه ايشان صفا و ديانت حاكم بر محيط خانواده نقش مؤثري داشت و دستگير پيشرفتهاي آينده اش گشت. از همان دوران طفوليت آثار غيرت و جوانمردي از چهره درخشانش آشكار بود. بسيار پر جنب و جوش و خيلي صميمي و دوست داشتني نزد فاميل و دوستانش بود.
بااوجگيري انقلاب روحي تازه در كالبدش دميده شد و تا واپسين توان براي رساندن پيام انقلاب و سخنان امام (ره) به توده هاي مردم تلاش مي كرد. بعد از انقلاب آنگاه كه طلسم شب شكست و سپيده ي آزادي و ايمان در افق به خون نشسته ايران، طلوع دوباره اسلام را نويد داد، خفاشان شب پرست كه نميتوانستند روي خورشيد را ببينند شرارت را آغاز كردند و منطقه حساس غرب كشور خصوصاً آذربايجان غربي را آشفته كردند. اين غيور مرد كه در به ثمر نشستن انقلاب اسلامي با همه جان كوشيده بود از بدو پيروزي انقلاب اسلامي به عضويت سپاه پاسداران شهرستان سلماس درآمد و در راه اندازي اين نهاد انقلابي در اين شهرستان كه از ويژگيهاي خاصي برخوردار بود نقش برجسته اي داشت و در سركوبي اشرار منطقه تلاش فراوان كرد.
با آغاز تجاوز آشكار عراق به مرزهاي گلگون كشورمان شهيد طالعي كوله بار سفر را بست و عازم ديار عاشقان و عارفان شد. تنفس هواي پاك جبهه ها او را نمك گير ديار خون و شرف كرد و همسايگي فكري و فيزيكي با شهداء بويژه سردار شهيد محمد قمري و سردار شهيد قدرت الله داهيم كه از دوستان بسيار صميمي شهيد طالعي بودند مشعل شهادت را در جانش شعله ور ساخت. وي با وجود شركت در جبهه هاي نبرد، درس و تحصيل علم را رها نساخت و در دانشكده امام حسين (ع) در رشته جغرافياي نظامي تحصيلات خود را ادامه داد.
در سال 1362 اقدام به ازدواج مي نمايد. مراسم عقد و عروسي با وجود قدرت مالي بالاي شهيد با سادگي و بي پيرايگي خاصي انجام گرفت كه ثمره اين ازدواج 2 دختر و 1 پسر مي باشد.
به عقيده شهيد" »دفاع مقدس«"، مقدس ترين و مهم ترين مرحله در آن زمان بود كه مي توانست انسان را به كمال برساند و بر اساس اين اعتقاد در زمان جنگ تحميلي پيوسته در خط مقدم جبهه حضور وفعاليت چشمگيري داشت. ارمغان سالها مجاهدت خالصانه اش در ميدان هاي رزم دهها گلزخم و داغ ياد دوستان و همرزمان و برادر شهيدش آقا غلامرضا كه پيش از او هجرت كرده بودند، بود. اين شهيد بزرگوار در تثبيت امنيت منطقه و خنثي كردن توطئه ضدانقلاب تا واپسين لحظات زندگي نقش بسيار والائي داشت. به همين خاطر بارها مورد تهديد اشرار و ضد انقلاب قرار گرفت اما با گذشت زمان او مصمم تر از قبل با غيرت و شجاعت مثال زدني حلقه فشار را بر گروهك هاي مزدور تنگتر مي كرد. در طول خدمت پاسداريشان با لياقت هائي كه از خود نشان داد مدارج نظامي را يكي پس از ديگري با موفقيت تمام طي نمود. معاونت اطلاعات لشكر، فرمانده سپاه سلماس، جانشين تيپ دوم اباعبدالله الحسين (ع) لشكر 3 نيروي مخصوص حمزه و در نهايت بعداز شهادت سردار درستی در عملیات پاکسازی جهنم دره خوی فرمانده آن تيپ مسئوليت هائي بودند كه اين فرمانده رشيد اسلام كارآئي فوقالعاده اي را از خود نشان دادند.
بنا به گفته خانواده محترم و دوستانش، روز هاي آخر عمر چنان به لقاء يار و همنشين با ابرار دلبسته بود كه به روشني احساس مي شد روح بزرگش بيش از اين ديگر تحمل كالبد تن را ندارد. آخرين روزي كه عازم منطقه عملياتي بود شوق وصال در سيمايش چنان موج مي زد كه معلوم بود كه ديگر طبيعت از سيري و سيراب كردن روحش عاجز است.
اين عاشق عارف كه سالها بود كه انتظار مرگ سرخ را مي كشيد با زبان روزه به استقبال شهادت شتافت و در ماموريت پاكسازي منطقه عملياتي سلماس در روز هفتم خرداد ماه سال 1386 در نبرد شجاعانه روح مشتاقش به نداي " »ارجعي الي ربك ... «" لبيك گفت و به ملكوت اعلي پيوست.
ار شهید سلماس روز جمعه برگزار شد.
زندگی نامه سردار شهید قربانعلی ابراهیمی فرمانده اطلاعات لشکر دوم اباعبدالله الحسین(ع)
سردار سرتيپ دوم پاسدار شهيد قربانعلي ابراهيمي در نخستين روز فروردين ماه سال 1340 در مهد دليران، شهرستان سلماس چشم به جهان گشود. سالهاي شادي و كودكيش را در روستاي خانقاه سلماس سپري كرد. وي بعد از طي دوران كودكي در كوچه باغ هاي زمان، با گامهاي زندگي آشنا شد و آنگاه كه نهال ذهنش به شكوفه نشست قدم به بوستان دانستن نهاد و تحصيلات ابتدائي را با علاقمندي تمام در همان روستا به پايان رسانيدو آنگاه جهت ادامه تحصيل وارد شهر شد و مقطع راهنمائي را با موفقيت پشت سر گذاشت.
با شناختي كه از ماهيت پليد رژيم پهلوي داشت ، براي سرنگوني تاج و تخت رژيم ستمگر شاهي از هيچ كوششي فروگذار نمي كرد و در اكثر محافل مذهبي، سياسي بويژه در راهپيمائي هاي مردمي حضور گسترده اي داشت. پس از پيروزي انقلاب اسلامي نيز جهت تحقق بخشيدن به اهداف مقدس انقلاب و تحكيم پايه هاي حكومت اسلامي ، لحظه اي آرام و قرار نداشت . دوران تحصيل را با علاقمندي و پشتكار تمام كرد . وي براي پاسداري از دستاوردهاي انقلاب شكوهمند اسلامي در سال 1360 به خدمت نظام در آمده و براي مقابله با گروهكها و توطئه ضدانقلاب عمر پربارشان را در سپاه پاسداران انقلاب اسلامي سپري نمودند. دامنه فعاليتش را آنچنان گسترده ساخت كه يكي از مهره هاي فعال سپاه در منطقه شناخته شد.
علاقه به تحصيل و نظامي گري و هدايت رزمندگان او را به واحد اطلاعات و عمليات سپاه كشانيد . با توجه به تلاش و ايثارگري كه در تثبيت حاكميت نظام در منطقه از خود نشان داد، خيلي زود جايگاه خودش را پيدا نمود و مسير ترقي را يكي بعد از ديگري طي نمود.
او خود را از غوغاي دنيا خواهي رها ساخته بود و ب
متشکرم
نظرات شما عزیزان:
